اهورا خان مااهورا خان ما، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
آریا خان ماآریا خان ما، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
شاهانشاهان، تا این لحظه: 4 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

دردونه های من

بدون عنوان

گذشت پائیز آمــد فصل سرما          سر آغازش شب زیبـــای یلدا چه شبهای درازی دارد این فصل          یقین زلف سیاه گسیـــوی یلدا دراین فصل زمستان یکدلی به          محبت دوستی سیمـــــای یلدا شب یلـــــدا عجب نیکو فتاده         به ماه دی که آید بوبـــی یلدا در ایام گذشته کـــرسی عشق          بپا بـــــود از شب والای یلدا به روی کرسی و سینی فراوان      عیان بود از صفا صد خوی یلد...
30 آذر 1391

فندوقی اوف شده

فندوق کوچولوی من مریض شده سلام به همه ی دوستای گلم،چندوقتیه خیلی درگیر بچه داری شدم ازبس که پسرکوچولوی مامان شیطون شده و همش باید پا به پاش برم چندروزی بود بدجوری مریض شده بود.خوشبختانه خونه مامانم اینا بودم که مریض شد چون خیلی کمکم بودن و بهم روحیه میدادن.نصف شب بود هی بیدار میشد گریه میکرد خیلی داغ بود فکر میکردم گرمشه ولی مامان میگفت تب داره اما من میگفتم نه گرمش شده خلاصه تا ساعت هفت صبح خوابید و بد از اون همه چی عوض شد خیلی بی حال و کسل شده بود بدنش هم مدام داغ بود یکسره نق میزد با خواهرم بردیمش درمانگاه خیلییییی شلوغ بود تا بالاخره نوبتمون شد دکتر گفت سرما خورده کلوش هم چرک شدید کرده یه سرُم و آمپول داد طفلک ب...
27 آذر 1391

عشق اهورایی من

قسم بر درد زیبایی که از میلاد تو درجسم وجان من بپیچد   قسم برناله های روشنی که شهد جانت را در این کامم بریزد   قسم برتو،قسم برمن،قسم براوکه مادربودنم راباوجودت بال وپرداد قسم برحرمت شامی که این نطفه براین جسم و براین جانم شررداد   نمی خواهم به حکم نام مادربودنم در بند من باشی همی خواهم شبی، روزی، دمی فرزندمن باشی   به حُرم عهد و پیمانی که با تو در نهان بندم به تو سوگند، تو فرزندم به این عهدم که پابندم   تو آزادی ، رهایی ، از همان روزی که می آیی نمی خواهم فداگردی،فناگردی دراین عشق اهورایی   تورا من رهنمایم ،یاورم ،همراه شبهایت مرا مرهم بدان ،آرامشی در ا...
11 آذر 1391

عکس

فاطمه کوچولو از روزای اول تا الان من اومدم با یه عالمه عکس البته نه با عکسای فندوقک بلکه با عکسای دخترعمه ی فندوقک.تولد فاطمه کوچولو چند روز پیش قبل از محرم بود و یه جشن خانوادگی گرفته بودیم و به خاطر اینکه عکسا دیر به دستم رسید مجبور شدم خیلی دیرتر این پست رو بذارم خلاصه مهم اینه که رسید ههههههه تا یه سالگی یه نی نیه آروم و بی سر صدا بود اما الان هزار ماشاا... شیطونی شده واسه خودش در عرض چند ماه تبدیل شد به یه نی نیه تپل و قلمبه خیلی شیرین بود البته الان هم هستا ولی اونموقع یه چیز دیگه بود.ناززززززززی شب تولد یک سالگیش یادش بخیر همون شب اهورای خوشمل من به دنیا اومد و همون موقع بود که آقایی مون رفت اونجا و خبر...
7 آذر 1391

علی اصغر من

علی اصغر کوچولوی من سلام مامانی جون قربون صورت ماهت بشم.دیروز به آرزوم رسیدم که علی اصغرت کنم چندروز پیش خونه بابابزرگ بودیم که عمه بابایی اومد و لباس علی اصغر واست آورده بود آخه از خیلی وقت پیش میگفت من این لباسو میخرم واسش.صبح همایش شیرخوارگان تند تند آمادت کردیمو منتظر عمه بابا شدیم که بریم همایش.نمیدونی وقتی لباس علی اصغرو تنت کردم چقد ماه شدی با بابا کلی قربون صدقت میرفتیم وقتی رسیدیم کلی نی نی علی اصغر دیدم خیلی ذوق کردم خیلی قشنگ بود.همه از دور باهات بازی میکردن بعضیا هم میومدن بغلت میکردنو ازت عکس میگرفتم از بس شیرین و خوردنی شده بودی برگشتنه هم رفتیم خونه مامان لعیا(مامان بزرگ بابا) اونا هم با د...
4 آذر 1391

تولدت مبارک عشق من

ادامه مطلب لطفا ... سلام دردونه کوچولوی من عزیزدل مامان اول از همه تولد یک سالگیتو تبریک میگم قربونت بشم پارسال این موقع قشنگترین هدیه عمرمو از خدا گرفتم که تو بودی.نمیدونی وقتی اولین بار صدای گریتو شنیدم چه حسی داشتم از خوشحالی خنده و گریمو قاطی کردم فدای اون دستای کوچولوت بشم که تند تند تکونشون میدادی و گریه میکردی.وقتی دادنت بغلم آروم گرفتی و من برای اولین بار طعم شیرین مادر بودنو چشیدم. یک سال از با هم بودنمون گذشت خیلی هم زود گذشت ولی واقعا این یک سال یکی از شیرین ترین سالهای عمرمون بود.تو یه نعمت خیلی بزرگ هستی که خدا بهمون داده و تا آخر عمرم قدر این نعمت الهی رو میدونم.خدایا هزار بار شکرت دو...
1 آذر 1391
1